معرفی کتاب :

نام کتاب :چشم ها را باید شست ، موضوع: اخلاق – روانشناسی

نویسنده :محمود معظمی

تعداد صفحات : 215

ناشر :پلک،1387

گوشه هایی از کتاب : چشم ها را باید شست ( تواضع)

ابر وباد ومه خورشید وفلک در کارند تا تو نانی به کف آری وبه غفلت نخوری

فکر می کنم همین یک بیت استاد سعدی رحمت الله علیه – اگر خوب به آن بیندیشیم – برای درک مفهوم تواضع کافی باشد ولی اگر بخواهیم موضوع را بیشتر باز کنیم صفحاتی از یک کتاب را به صورت منتخب با هم باز خوانی می کنیم ،کتابی با این نام “چشم ها را باید شست ” :

……… اصلا” تواضع چیست ؟ ….اگر من درزندگی موفقم …باید یادم باشد که خیلی ها به من کمک کرده اند وهمچنان در حال کمک به من هستند که موفق بشوم وباشم : پدر ومادری که مرا به دنیا آورده اند وتربیت کرده اند تا معلمان ومربیان ،همسرم وفرزندانم که به من عشق وامید می دهند ،دوستانم ،….وصد البته شما خواننده ی محترم ودوست داشتنی ..

من باید یادم باشد در یک زنجیره ای قرار دارم که فلان قسمتش مربوط به من است …بلکه باید یادم باشدهنگامی که توپ را وارد دروازه می کنم , میلیون ها نفر پشت سر من بوده وبه من کمک کرده اند تا در نهایت توپ به من برسد وآن را به سمت دروازه بفرستم … از جمله دروازه بان تیم مقابل !

پس اولین تعریفی که ما در مکتب کمال داریم ، این است :

درک نقش دیگران در موفقیت هایی که کسب می کنیم

وقتی شما قدر شناسی هر چند کوچک نسبت به دیگران نشان بدهید ، هزاران برابر آن دریافت می کنید ، به همین دلیل آدم های موفق غالبا” آدم هایی هستند که این قدر دانی را دردلشان نگه نمی دارند وبلا فاصله آن را باز تاب می دهند وبیان می کنند : خیلی متشکرم ،بچه ها ممنون ،شما به ما کمک کردید ، دست شما درد نکند و…چنین رویکردی در آن گروه نیرو و توانی چندین برابر ایجاد می کند . وقتی دیگرانی که در جامعه با شما زندگی می کنند بینند وقتی شما موفقیتی کسب می کنید آن را با دیگرا ن تقسیم می کنید ، به شما برای کسب موفقیت های بیشتر کمک می کنند .

اما تعریف دوم تواضع در مکتب کمال این است :

یاد بگیریم اگر امکاناتی داریم ،توانایی هایی داریم ،ارزش هایی داریم ونظایر این ها ، این توانایی ها وارزش ها نه تنها موجب تحقیر واحساس خفت دیگران نشود ، بلکه بالعکس وسیله ای شود برای ایجاد ارزش و احترام در دیگران .

اجازه بدهید مثالی برایتان بزنم : فردی هنر پیشه ی خوبی است ،خیلی خوب نقش هایش را بازی می کند ، مردم هم خوشحالند ، دوستش دارند واز او تشکر می کنند . اگر این هنر پیشه (با کلام یا با رفتار ) بگوید :من استعداد دارم وشما بی استعدادید وبه این ترتیب ارزش خودش را تبدیل به پتکی کند برای تحقیر دیگران از جمله دوستان ،همکاران ،تماشاچی ها و… بدون شک این فرد بلا فاصله از آن جایگاه دوست داشتنی ومحبوب سقوط می کند .مردم دیگر از این که او هنر مند توانایی است خوشحال نخواهند بود ،چرا که توانمندی او را مترادف با بی هنری و ناتوانی خود می بینند.

باز هم مثالی دیگر: اگر شما ثروتمندید وبخشی از ثروت شما به صورت یک سری امتیزات اجتماعی تبدیل شود ودرخدمت جامعه قرار گیرد مردم دایما” خدا حدا می کنند شما هر روز ثروتمند تر شوید چون از ثروت شما به آن ها هم سودی می رسد . اگر من ماشینی خریده ام گوسفندی قربانی کنم ومقداری از گوشت آن را به دیگران بدهم این ماشین خریدن من نه تنها باعث تحقیر دیگران نمی شود بلکه سودی هم عاید آن ها کرده است وآن ها از این موفقیت من خوشحال شده اند.

برچسب گذاری شده در:

درباره نویسنده

محمد حسن صاحبدل

طراح قالب وین

در طول سالهایی که گذشته یافته ها و بافته هایی پراکنده برایم فراهم آمده بود که به دنبال فرصتی بودم تا آنها را در جایی بنگارم و بگذارم ؛ از طرفی در کلاس های درس پیش می آمد که سخن به درازا می کشید و ادامه مطلب باعث اطاله کلام می شد که آنها را به فرصتی دیگر احاله می کردم و اکنون این صفحه یادداشت را برای بیان این مطالب فراهم کرده ام .

مشاهده تمام مقالات