این حکایت شنو که در بغداد

رایت و پرده را خلاف افتاد

رایت از گرد راه و رنج رکاب

گفت با پرده از طریق عتاب

من و تو هر دو خواجه تاشانیم؟

بندة بارگاه سلطانیم

من ز خدمت دمی نیاسودم

گاه و بی‌گاه در سفر بودم

تو نه رنج آزموده‌ای، نه حصار

نه بیابان و باد و گرد و غبار

قدم من به سعی پیش‌تر است

پس چرا عزت تو بیش‌تر است؟

تو برِ بندگان مه رویی

با کنیزان یاسمن بویی

من فتاده به دست شاگردان

به سفر پای‌بند و سرگردان

گفت من سر بر آستان دارم

نه چو تو سر بر آسمان دارم

هر که بیهوده گردن افرازد

خویشتن را به گردن اندازد

از گلستان سعدی

فایل صوتی

درباره نویسنده

محمد حسن صاحبدل

طراح قالب وین

در طول سالهایی که گذشته یافته ها و بافته هایی پراکنده برایم فراهم آمده بود که به دنبال فرصتی بودم تا آنها را در جایی بنگارم و بگذارم ؛ از طرفی در کلاس های درس پیش می آمد که سخن به درازا می کشید و ادامه مطلب باعث اطاله کلام می شد که آنها را به فرصتی دیگر احاله می کردم و اکنون این صفحه یادداشت را برای بیان این مطالب فراهم کرده ام .

مشاهده تمام مقالات